بهار سال 1392 بود که حسن روحانی نامزدی که یک ماه مانده به انتخابات، مطابق با نظرسنجیهای معتبر 5 درصد هوادار بیشتر نداشت، با سناریوی حمایتی اصلاحطلبان و کنارهگیری محمدرضا عارفـ نامزد اختصاصی آنانـ توانست پیروز انتخابات شده و با کسب 18 میلیون رأی که معادل 50/7 کل آرا میشد، بر اردوگاه متشتت رقیب غلبه کند و چهار سال پس از ناکامی بزرگ اصلاحطلبان در انتخابات 1388، به نمایندگی از این جریان بر مسند قدرت بنشیند! اصلاحطلبان پیروز انتخابات شده بودند و نام آنان به عنوان «فاتحان انتخابات 1392» و «بانیان و بنیانگذاران وضع موجود» ثبت شد! روحانی تلاش کرد تا در تشکیل کابینه تا آنجا که ممکن است هوای هواداران خود را داشته باشد و سیاستهای کلان حکمرانی خود را دور از آمال و آرزوهای اصلاحطلبان نبیند! بدون شک، آنچه در قالب «برجام» به منزله مهمترین دستاورد دولت روحانی خلق شد، همان چیزی بود که هر یک از گزینههای اصلاحطلبی اگر به قدرت میرسید، در همان مسیر حرکت میکردند و گزینه بهتری از «محمدجواد ظریف» برای تحقق این امر نداشتند!
جامعه عصبانی و بانیان وضع موجود
هشت سال از آنچه با بازی اصلاحطلبان کلید خورده، گذشته و بار دیگر جامعه آماده انتخابی بزرگ بود. آنچه در فضای سیاسی کشور معیار تحلیل و قضاوت قرار داشت، عملکرد دولتی بود که هشت سال پیش با وعده حل مشکلات اقتصادی کشور از طریق مذاکره و حل مشکلات دیپلماتیک به قدرت رسیده بود! اما امروز نه تنها از مشکلات کاسته نشده بود، بلکه اقتصاد کشور با تورمی سرسامآور روبهرو بود که جامعه را در وضعیت عصبانی قرار داده بود! زمانه پاسخگویی فرا رسیده بود، اما پاسخگویی در میدان نبود! بانیان وضع موجود هر یک به لطایفالحیلی تلاش میکردند تا از این جایگاه بگریزند و دیگرانی را متهم کنند! امروز دیگر کسی خود را منسوب به روحانی نمیدانست و به تعبیری تلخ «بر سر نخواستنش دعوا بود»! همین وضع موجب شد تا دوقطبی ایجاد شده میان «بانیان و حامیان وضع موجود» (که نماد «تکرار و تداوم» راه دولت و تشکیل «دولت سوم روحانی» بودند) و «پرچمداران تغییر وضع موجود» به مهمترین دوقطبی انتخاباتی 1400 بدل شود و صفآراییها در حول و حوش آن شکل گیرد و عیار قضاوت مردم شود! در این شرایط اصلاحطلبان در وضعیتی نبودند که همچون گذشته فضای چندانی برای فعالیت سیاسیـ انتخاباتی برای خود بیابند! چسبیدن عنوان بانیان وضع موجود آنان را در وضعیت انفعالی قرار داده بود و مجبور بودند تا پیش از آنکه سخنی برای آینده کشور داشته باشند، در مقام پاسخگویی قرار گرفته و در مورد چرایی شکلگیری وضع موجود سخن بگویند! سؤالی پرابهام که پاسخی جز ناکارآمدی دولت برآمده از حمایت اصلاحطلبان نداشت! همین شرایط بود که اصلاحطلبان را بر سر دو راهی «مشارکت» یا «عدم مشارکت» در انتخابات قرار داده بود. آن بخش از اصلاحطلبان که امر اجتماعی را بر امر سیاسی ترجیح میدادند، مدتهاست که از ضرورت «بازاندیشی» در اصلاحطلبی و حتی «عبور از اصلاحطلبی» و خلق «نواصلاحطلبی» سخن میگویند! آنان معتقدند اصلاحطلبی با فاصله گرفتن ربع قرن از تولدش، آنچنان رشد و تعالی نیافته است که پاسخگوی نیازهای زمانه باشد و زمان آن فرا رسیده است که مدتی دور از قدرت نشسته و به بازتعریف هویت خود متناسب با شرایط کنونی جامعه ایرانی بپردازد! اردوگاه اصلاحطلبی با وضعیت کنونی خریداری نزد ملت نداشته و آنچنان بیاعتبار شده که امیدی را نزد افکار عمومی خلق نمیکند!
طیف عملگرایان که امر سیاسی را لازمه حیات امر اجتماعی اصلاحطلبی میدانند، بر این باور بودند که دوری از قدرت اصلاحطلبی را به محاق خواهد برد، به نحوی که میتواند به فروپاشی کامل این اردوگاه بینجامد و اوضاع را از اینکه هست بدتر کند. از این رو با همه توان باید تلاش کرد تا در رقابت انتخاباتی باقی ماند و برای دستیابی به صندلی قدرت تلاش کرد! این تقابل بود که دو سیاست مشارکت و عدم مشارکت را در دستور کار اصلاحطلبان در انتخابات 1400 قرار داد و حاصل آن تشتت و تفرق و سردرگمی و بیانگیزگی در بخش عمدهای از هواداران بود!
حمایت از نامزد در سایه
در این بین اوضاع ساماندهی تشکیلاتی اردوگاه اصلاحطلبان نیز چندان نرمال نبود. «شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» در ابتدای سال 1399 از هم فروپاشیده بود و مجموعه نوپایی با عنوان «نهاد اجماعساز» در دقیقه 90 از سوی طیفی که بر مشارکت در انتخابات تأکید داشت، شکل گرفته بود! اجماعسازان در نهایت 14 نفر را به عنوان نامزدهای مورد توافق خود معرفی کردند تا همگی برای نامنویسی اقدام کنند و در نهایت یک نفر را با تصمیم جمعی در روزهای پایانی در میدان نگه دارند. از آن میان تنها 9 نفر برای نامنویسی اقدام کردند که هیچ کدامشان از سوی شورای نگهبان احراز صلاحیت نشدند! این وضعیت، کار را اصلاحطلبان دشوارتر کرد و نهاد اجماعساز را در وضعیت دشوار ماندن یا نماندن در انتخابات قرار داد! در این میان، دو چهره شناخته شده برای اصلاحطلبان، آقایان «عبدالناصر همتی» عضو حزب کارگزاران سازندگی و «محسن مهرعلیزاده» معاون رئیسجمهور دولت اصلاحات، گزینههایی بودند که نامشان در میان هفت نامزد پایانی انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم قرار گرفته بود. اسم این دو هرچند در میان فهرست پایانی نهاد اجماعساز قرار نداشت، اما هر دو گزینه از بضاعتهای کافی برای تبدیل شدن به گزینه مورد حمایت اصلاحطلبان برخوردار بودند! مهرعلیزاده که سالها در دولت اصلاحطلبان پستهای مهمی را برعهده داشت و همتی نیز گزینهای بود که «حسین مرعشی» سخنگوی حزب کارگزاران او را «نامزد در سایه» خواند! حمایت از این دو تنها فرصتی بود که برای اصلاحطلبان عملگرا فراهم شده بود تا آخرین تلاش خود را برای بقا در قدرت به ثمر بنشانند! توافق بر سر حمایت از همتی امر دشواری بود که هرچند به صورت رسمی محقق نشد و نهاد اجماعساز از وی حمایت نکرد، اما به صورت تلویحی اکثریت اصلاحطلبان به میدان حمایت از او وارد شدند! از مهدی کروبی، سیدمحمد خاتمی، عبدالکریم سروش، بهزاد نبوی، غلامحسین کرباسچی و محمدعلی ابطحی گرفته تا حزب کارگزاران و اعتماد ملی و... . حامیان وی معتقد بودند، خواهند توانست قصه انتخابات 1392 و حمایت از حسن روحانی را تکرار کنند و آرای 3 درصدی همتی را تا آنجا بالا ببرند که یا پیروز مرحله اول شود یا آنکه کار انتخابات را به دور دوم بکشاند و آنگاه ضربه نهایی را بر رقیب وارد کند! آنان تلاش کردند تیم رسانه قدرتمندی را با هدف «رقیبهراسی» در اختیار همتی و مهرعلیزاده قرار دهند که از فرصت مناظرات و دیگر برنامههای تلویزیونی برای تخریب رقیب استفاده کرده و هوادارانی را که دیگر به وعدههای این جریان اعتنایی ندارند، بار دیگر به صحنه آورند! همتی تا آنجا که توانست تلاش کرد از زیر بار اتهام منسوب بودن به روحانی و عملکرد او بگریزد و خود را حتی «اخراجی دولت» معرفی کند! اما هشتگ #دولتـ سومـ روحانی نسبتی نبود که به این سادگی پس از چند سال همکاری با اعتدالیون بشود از زیر بار آن گریخت! و خود را جزء بانیان و حامیان وضع موجود ندانست! و سرانجام نتایج جمعه روز انتخابات نشان داد این فرار به جلو مورد قبول اکثریت ملت ایران قرار نگرفته است!
پس لرزههای یک زمین لرزه!
انتخابات 1400 و بررسی نتایج آن یکی از ضرورتهایی است که پس از پایان انتخابات به ضرورتی مهم در فهم رفتار سیاسی مردم بدل شده است. جا دارد با دقت بررسی شود که چطور گزینه مورد حمایت اکثریت اصلاحطلبان تنها 5/2 میلیون رأی آورده است؟! پرسشی که یافتن پاسخ آن بسیاری از فعالان سیاسی اصلاحطلب را در فکر فرو برده است! خلاصه جواب آن است که افکار عمومی از تکرار وضع موجود خسته شده و اصلاحطلبان را صاحب برنامهای برای حل مشکلات کشور نمیدانند و به آنان اعتماد نکردهاند!
در مواجهه با این وضعیت اصلاحطلبان رویکردهای گوناگونی را در پیش گرفتهاند:
1ـ بخشی از اصلاحطلبان تلاش دارند به جای پذیرش شکست و ناکامی، عامل چنین نتیجهای را عملکرد شورای نگهبان بدانند، در حالی که واقعیت از امر دیگری حکایت دارد. به واقع هر یک از 14 نفری که در فهرست مدنظر نهاد اجماعساز از آنها یاد شده بود، هم اگر در صحنه انتخابات بودند وضعیت بهتری از آقای همتی به دست نمیآوردند! همتی در حالی 2/5 میلیون رأی از 30 میلیون رأی اخذ شده را کسب کرده که رقبای وی 22/5 میلیون رأی کسب کردهاند! جبران این فاصله با هیچ گزینهای برای اصلاحطلبان ممکن نمیشد! نکته دیگر آنکه در انتخابات شوراها نیز اصلاحطلبان ناکام ماندهاند! در حالی که در شهری مانند تهران فهرست واحد مورد حمایت خاتمی را به میدان آورده بودند و با اینکه رقیب اصولگرایشان به صورت متفرق و با سه فهرست در انتخابات حاضر بودند، اما باز هم پیروز انتخابات شدند و مردم به فهرست مورد حمایت آنان اعتماد کردند!
2ـ یکی از پیامدهایی که این ناکامی بزرگ برای اردوگاه اصلاحطلبان به همراه خواهد داشت، بالا گرفتن دعواها و درگیریهای درون اردوگاهی است که احتمال گسست و دوپارچگی بین طیف رادیکال و میانهرو را که از مدتها پیش کلید خورده، افزایش داده است! نباید فراموش کرد که بخشی از افراطیون رادیکال، همچون میرحسین موسوی وارد بازی مشارکت نشده و در اردوگاه «تحریمکنندگان انتخابات» نقشآفرینی کردند! اینان امروز در حال سرزنش طیف مشارکتکننده در انتخابات هستند و معتقدند تنها موجب رونق بازار انتخابات به نفع رقیب شدهاند و پیکر نیمه جان اصلاحات را نیز وقف و هزینه خدمت به اصولگرایان کردهاند!
3ـ بخشی دیگر از هم اکنون خود را در جایگاه منتقد و مطالبهگر از رئیسجمهور منتخب قرار داده و شروع به افزایش انتظارات کردهاند! و برای به زمین خوردن دولت انقلابی تلاش خواهند کرد. برای نمونه، مصطفی تاجزاده در توئیتی مدعی شد، «سال آینده از رئیسی درباره ساخت ۴ میلیون مسکن در ۴ سال/ تکرقمی شدن تورم/ ایجاد یک میلیون شغل در سال/ رایگانشدن اینترنت برای دهکهای پایین/ کاهش۵۰ درصدی هزینههای درمان/ تحقق شفافیت/ حل مشکل حاشیهنشینان/ کاهش جدی میزان قاچاق/ اصلاح ارز چند نرخی خواهم پرسید.» این در حالی است که وی اکنون که موقع پرسشگری از عملکرد دولت هشت ساله روحانی است، کاملاً سکوت کرده و حاضر نیست نسبت به وعدههای دولت سؤالی را مطرح کند!
4ـ برخی دیگر فاز قهر و تهدید در پیش گرفتهاند و در حال بردن مسیر حرکت این اردوگاه به سمت قهر با صندوق و پیوستن به اپوزیسیون تحریم گر انتخابات هستند. نمونه برجسته دیدگاه طراحان این ایده، توئیت سعید حجاریان است. وی نوشته است: «اصلاحات صندوق محور مُرد! اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان رد پای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟» خطاب به ایشان باید گفت، اصلاحطلبی که با صندوق رأی خداحافظی کند و به خشونت و اعتراض و براندازی دعوت کند، هر نامی برای خود میتواند برگزیند، الا «اصلاحطلبی»! چرا که اصلاحات با پیوند با صندوق قوام و هویت یافته و مرزش با براندازان، همین صندوق رأی است!
5ـ برخی از اصلاحطلبان، واقعبینانه به مواجهه با ناکامی در 28 خرداد رفته و تلاش دارند تا از یک سو ضمن استقبال از به قدرت رسیدن آیتالله ایراهیم رئیسی، روابط مسالمتآمیزی با منتخب مردم برقرار کنند و از دیگر سو تلاش دارند تا موقعیت به دست آمده را به فرصتی برای بازاندیشی درون گفتمانی بدل کنند. حقیقت آن است که جاماندن از قطار پاستور و بهارستان پس از دو شکست متوالی، بدون شک فرصتی برای بازاندیشی و بازتعریف هویتی این جریان را فراهم آورده است. به نظر میرسد، این معقولترین راهی است که اصلاحطلبان باید در پیش گیرند و تلاش کنند تصویری از اصلاحطلبی ارائه دهند که هم متناسب با واقعیتهای جامعه اسلامیـ ایرانی و هم معطوف به کارآمدی و تأمین منافع ملی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی باشد.
ایدههای اصلاحطلبی برای حکمرانی به پایان خود رسیده است، اما اصلاحطلبی امیدوار است که با بازگشت به ریشههای اصیل خویش و اصلاح انحرافات ایجاد شده و مرزبندی با ناخالصیها، با دست پر به صحنه سیاسی کشور بازگردد.